در انجیلِ یوحنا و لوقا به مواردی اشاره شده که در طی آن مریمِ مجدلیه و تعداد انگشت شماری از شاگردان در روبرو شدن با عیسای مسیح (پس از رستاخیر) قادر به شناسایی و تشخیصی او نبوده اند. در یوحنا ۲۱ می خوانیم:
"بعد از آن عیسی باز خود را در کناره دریای طبریّه، به شاگردان ظاهر ساخت و بر اینطور نمودار گشت، شمعون پطرس و تومای معروف به توأم و نَتَنائیل که از قانای جلیل بود و دو پسر زِبِدی و دو نفر دیگر از شاگردان او جمع بودند. شمعون پطرس به ایشان گفت،میروم تا صید ماهی کنم. به او گفتند، مانیز با تو میآییم. پس بیرون آمده، به کشتی سوار شدند و در آن شب چیزی نگرفتند. و چون صبح شد، عیسی بر ساحل ایستاده بود لیکن شاگردان ندانستند که عیسی است." (یوحنا ۲۱ : ۱ تا ۱۴)
سپس در لوقا در گزارش از ملاقات دو مرد در مسیر عِموآس چنین می نویسد:
"و چون ایشان در مکالمه و مباحثه میبودند، ناگاه خودِ عیسی نزدیک شده، با ایشان همراه شد. ولی چشمان ایشان بسته شد تا او را نشناسند. او به ایشان گفت، چه حرفهااست که با یکدیگر میزنید و راه را به کدورت میپیمایید؟ یکی که کَلِیُوپاس نام داشت در جواب وی گفت، مگر تو در اورشلیم غریب و تنها هستی و از آنچه در این ایّام در اینجا واقع شد واقف نیستی؟" (لوقا ۲۴ : ۱۵ تا ۱۸)
و سپس یوحنا پیرامون مریم چنین نگاشته است:
"چون این را گفت، به عقب ملتفت شده، عیسی را ایستاده دید لیکن نشناخت که عیسی است." (یوحنا ۲۰ : ۱۴)
در خصوص پاسخ به پرسش فوق، برهان و دلایل گوناگونی را می توان مطرح کرد. در آیۀ نخست از یوحنا ۲۰، می خوانیم: "بامدادان در اوّل هفته، وقتی که هنوز تاریک بود، مریم مَجْدَلیّه به سر قبر آمد و دید که سنگ از قبر برداشته شده است." (یوحنا ۲۰ : ۱)، از آیۀ اخیر چنين استناد میتوان کرد که مریم در شرایطی نامساعد (روحی، جسمی چون کمبود خواب) بر سر قبر حاضر بوده، فقدانِ خواب، خستگی، و نگرانی و از سویی دیگر حضور وی وقتی که هوا هنوز تاریک بوده است. علت دیگر می تواند فاصلۀ از باغبانِ فرضی وی بوده باشد و تمرکز ذهن او برای یافتن بدن مسیح و نه فردی زنده که از دیگر دلایل ممکن است.
یکی از چالش های عمده در مطالعۀ کتاب مقدس، قرائت متن با تفکر، احساس، و پیش فرض های (شخصی، فرهنگی) خواننده کلام است. در همین فصل (یوحنا ۲۰ : ۲۷) توما چالشی در شناسایی آقای خود نداشته است. اما، باید پذیرفت در برخورد دو مرد با عیسای مسیح در راه عِموآس فقدان شناسایی گزارش شده امری طبیعی نیست. زیرا در آیۀ ۱۶، می خوانیم: "ولی چشمان ایشان بسته شد تا او را نشناسند." (لوقا ۲۴ : ۱۶). این آیه به روشنی گویای یک رویداد مافوق الطبیعه است، به همان گونه که در آیۀ ۳۱، معکوس این عمل رخ داده شده، "که ناگاه چشمانشان باز شده، او را شناختند. و در ساعت از ایشان غایب شد." (نک، لوقا ۹ : ۴۵ و ۱۸ : ۳۴). هر دو جملهٔ فوق، از نقطه نظر دستور زبان، جملات مجهولی هستند اما برای خواننده و یک ایماندار فاعل غایب شخص خداوند است.
در خاتمه، این پدیده تنها محدود به عهد جدید و پس از روز رستاخیر نیست. در عهد عتیق نیز چنین رویدادی به همراه الگوی مشابه ای به خواننده گزارش شده است. برای مثال، در دوم پادشاهان ۶، اَلِیشَع در برخورد با لشکر دشمن برای آرام کردن خادم خود از خداوند تقاضای باز شدن چشمان وی را می کند:
"و چون خادمِ مردِ خدا صبح زود برخاسته، بیرون رفت، اینك لشكری با سواران و ارابهها شهر را احاطه نموده بودند. پس خادمش وی را گفت: «آه ای آقایم چه بكنیم؟» او گفت: «مترس زیرا آنانی كه با مایند از آنانی كه با ایشانند بیشترند.» و اَلِیشَع دعا كرده، گفت: «ای خداوند چشمان او را بگشا تا ببیند.» پس خداوند چشمان خادم را گشود و او دید كه اینك كوههای اطراف اَلِیشَع از سواران و ارابههای آتشین پر است."
(دوم پادشاهان ۶ : ۱۷)
بسیاری پیش از درک معنا و مفهومِ نجات، و فیضِ خداوند بدون آشنایی با آموزۀ تولدِ دوباره و پروسۀ تبدیل، عیسی مسیح را به عنوان خداوند و نجات دهندۀ خود می پذیرند. پس از گذشته دهه ها و سالیان متمادی است که برای ایمانداران راستین متوجۀ این حقیقت می شود که توبۀ شخصی امری ساده نبوده است. اعتماد به خدایی نادیدنی از ذهن و جهارچوب منطقی هر انسانِ نفسانی فرسخ ها فاصله دارد. این رویداد غریب، کار خداوند (روح القدس) را کاملا و مطلقا تایید می کند. پولس در سالۀ خود به کلیسای بیمار قرنتس می نویسد: "پس شما را خبر میدهم که هرکه متکلّم به روح خدا باشد، عیسی را اَناتیما نمیگوید و احدی جز به روحالقدس عیسی را خداوند نمیتواند گفت." (اول قرنتیان ۱۲ : ۳).