مسیحیان به یک الاهیات خوب از مرگ مسیحی احتیاج دارند. این موضوع مهمی است. آیا باید از مرگ یک برادر یا خواهر مسیحی خوشحال باشیم یا گریه کنیم؟ آیا مراسم خاکسپاری یک مسیحی جشن است یا زمانی برای عزاداری؟ یک درک درست از چگونگی تعمق در مرگ فرد مسیحی، مانع از افراط در شادی یا عزاداری صِرف می‌شود.
آیا این عادی است که یک عزیز مسیحی وقتی در حال مرگ است با احساسات قلبی بگوید: «وقتی مُردم گریه نکنید، شادی کنید، چون با مسیح خواهم بود»؟ یا همینطور افراد خانوادۀ یک مسیحی فوت شده بگویند: «او نمی‌خواست که ما غمگین باشیم. ما می‌خواهیم با شادی زندگی او را به یاد بیاوریم و به خودمان یادآوری کنیم که او در مکان بهتری است»؟ اینها جملات دوست داشتنی‌ای هستند. ما نمی‌خواهیم محبتی که محرک این احساسات است را بی‌اعتبار کنیم. اما به هرحال، این واکنش ها قانع کننده نیستند. ما نباید وقتی یک مسیحی می‌میرد فقط شادمانی کنیم.

همانطور که رومیان به ما می‌گوید: «مزد گناه موت است» (رومیان ۶: ۲۳). این اصلا خوشایند نیست که دوست و یا عضوی مسیحی از خانوادۀ ما فوت کرده باشد. مزایای بعد از مرگ هرچه که باشد، مرگ به خودی خود، چیز نفرت انگیزی است. مرگ یک مهمان ناخواسته است و در خلقت جایی نداشت؛ بلکه مانند دزد زندگی، به محض ورود گناه به این دنیا، وارد صحنه شد. بنابراین، خود مرگ نباید جشن گرفته شود. وقتی یک مسیحی می‌میرد، ما نمی‌توانیم طوری شادی کنیم که  مرگ در مقام یک دشمن فراموش شود.
زیرا خدا انسان را از خاک زمین آفرید. وقتی انسان با مرگش به خاک باز می‌گردد آفرینش به راس خود بر می‌گردد. فقدان‌هایی هستند که نباید در این دنیا می‌بود‌ند. مرگ وجود دارد، چیزی که در آفرینش نیکو جایی نداشت. در واقع، در مرگ، انسان دو پاره می‌شود؛ یعنی بدن و روحش که به صورت یک نفر آفریده شده بود، جدا می‌شوند. این حقیقت دارد که در آن لحظه‌ای که یک مسیحی می‌میرد بلافاصله به حضور مسیح می‌رود (لوقا ۲۳: ۴۳؛ فیلیپیان ۱: ۲۳)، اما بدن آنها باقی می ماند تا تباه شود. روح  در حضور خداوند عریان است و بدن تا روز رستاخیز بی‌جان و تهی خواهد بود. بنابراین مفهومی وجود دارد که می توانیم بگوییم در آن روحهای عریان ما در انتظار روز رستاخیز هستند. چون در آن روز آنها به بدن هایمان بازخواهند گشت و هرگز دوباره آن جدایی وحشتناک را تجربه نمی‌کنند. ما تا ابد با هم ساکن خواهیم شد همانطور که برای آن آفریده شده بودیم.

مرتا، مریم و دوستانش دلیل موجهی برای گریه کردن در مرگ ایلعاذر داشتند (یوحنا ۱۱: ۳۳). کتاب‌مقدس هرگز از مسیحیان نخواسته که احساس غم خود را انکار کنند - این یک اندوه درست و مقدس است و ما هم نباید هیچگاه از عزیزان‌مان بخواهیم که این احساس را سرکوب کنند. نوعی مقدس مآبی در این تقاضا و یا سرکوب آن وجود دارد. این رفتاری است که از تعلیم کتاب‌مقدس و آنچه خالق مان از ما خواسته است پیشی می‌گیرد.

به هرحال ما نباید فقط اندوهگین باشیم. وقتی یک مسیحی می‌میرد باید از شادی نیز پر شویم. حقیقتا برای مسیحیان، «زیستن مسیح است و مردن نفع» (فیلیپیان ۱: ۲۱). وقتی ایمانداران به مسیح این زندگی را ترک می‌کنند بلافاصله به جای بهتری می‌روند (فیلیپیان ۱: ۲۳). آنها با مسیح هستند! مسابقه را به پایان رسانده‌اند و ایمان را حفظ کرده‌اند (دوم تیموتائوس ۴: ۷). و آن ایمان تبدیل به «دیدار» شد (دوم قرنتیان ۵: ۷). آنها دیگر در یک آینۀ تار نمی‌بینند، بلکه او را رو در رو می‌بینند (اول قرنتیان ۱۳: ۱۲). موضوعِ عشق، محبت و شادی آنها تا ابد با آنها و در کنارشان است.

چه شکوهی در مرگِ مسیحی در انتظار اوست. لحظه‌ای، یک گناهکار ناتوان مصیبت‌های این زندگی را تجربه می‌کند، و در لحظۀ بعدی، او با تاج عدالت آراسته شده (دوم تیموتائوس۴: ۸) و بودن در حضور شاه جلال را تجربه می‌کند. آنجا مسیحی باید با جلال او احاطه شده باشد. جلالی که همۀ دشمنان ما را دور می‌کند. در آن مکان دیگر نباید تجربۀ از دست دادن، غم، درد، ناراحتی، یا پشیمانی وجود داشته باشد. بلکه مقدسین باید در خوشی مطلق ساکن شوند و همانطور که در زیبایی و جلال نجات دهنده‌شان تا ابد شادی می‌کنند، سعادتمند باشند. بنابراین، ما باید در مرگ یک مسیحی شادمانی کنیم، زیرا پولس رسول می‌گوید آنها «در جای بسیار بهتری هستند» (فیلیپیان ۱: ۲۳). شاید هرگز توصیفی از این بهتر از جلالی که انتظار ما را می‌کشد، نوشته نشده باشد.

وقتی برادر یا خواهری در مسیح می‌میرد، باید هم غم باشد هم شادی. به هردوی اینها باید توجه شود. همه ما برای آنچه که از دست رفته اندوهگین هستیم و برای آنچه که به دست آمده شادمانیم. این یک الاهیات خوب مسیحی برای مرگ مسیحی است.

                                                
 

#نداگر