یوحنای رسول در باب بیست با اشاره به رستاخیر عیسای مسیح از مردگان و مواجهه شدن با مریم و شاگردان می پردازد. در آیۀ 16، می خوانیم که مریم مجدلیه در اوجِ ناامیدی و سرگردانی در پاسخ به ندای "ای مریم!" با امید تازه ای روبرو می شود. پاسخِ بی درنگِ مریم به آوای مسیح، "ای معلم" گویای آن تحول شگرف و غیر منتظره است. گویی کودکی گمشده، حیران، و گریان در خِیلِ انبوه جمعیت در یک دم و لحظۀ غیر مترقبه والدین خود را دوباره یافته است.
مریم در اوج حیرت از برخورد غیر منتظره و زنده یافتنِ عیسای مسیحِ سر از پا نمیشناسد، پس سراسیمه به عیسای مسیح نزدیک می شود. اما، آوای آمرانۀ عیسای مسیح او را متوقف می سازد، "مرا لمس مکن زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام. و لیکن نزد برادران من رفته، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما میروم." (یوحنا 20 : 17)
در پاسخ، مریم عکس العلمی کاملا مطیعانه و همسان با فرمان عیسای مسیح را از خود بروز می دهد و در صدد درخواست برهان و دلیل انسانی برای ابراز احساسات و شوق شخصی خود نیست. بالعکس، وی شتابان به سوی شاگردان عزیمت می کند. این رویداد در روز اول رستاخیر رخ می دهد. در ادامۀ متن می خوانیم، "و بعد از هشت روز باز شاگردان با توما در خانهای جمع بودند و درها بسته بود که ناگاه عیسی آمد و در میان ایستاده، گفت، سلام بر شما باد!" (یوحنا 20 : 26). در خلال ملاقاتِ دوم، عیسای مسیح رفتاری کاملا متفاوت با توما دارد. در آیۀ 27، عیسی رو به توما می گوید: " انگشت خود را به اینجا بیاور و دستهای مرا ببین و دست خود را بیاور و بر پهلوی من بگذار و بیایمان مباش بلکه ایمان دار." (یوحنا 20 : 27).
چرا عیسای مسیح پس از رستاخیر به مریم گفت، "مرا لمس مکن زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام." (یوحنا 20 : 17)، در حالی که در آیاتی بعد در همان باب می خوانیم که عیسای مسیح در ملاقات با توما گفت: "دست خود را بیاور و بر پهلوی من بگذار و بیایمان مباش بلکه ایمان دار"؟ (یوحنا 20 : 27)
بررسی متن فوق در گذشته منجر به طرح تئوری و فرضیات گوناگونی شده است. برخی علت آن را به ترجمۀ متن منسوب داشته و برخی آن را در نحوۀ تعلیم و برخورد مسیحِ رستاخیز یافته در پاسخ به ایمان ضعیف مریم و توما تفسیر کرده اند. عده ای نیز فاکتور های فرهنگی یهود را مرتبط می شمارند. تلاش بر مطرح کردن برخی از این نظریه ها بود اما به پیشنهاد برخی از خوانندگان به منظور کوتاه نگاهداشتن مقاله از پرداختن به جزئیات آن نظریه های خودداری می کنیم. معمول ترین تفاسیر در غالب کتب تفسیری اشاره به ترجمۀ واژۀ ἅπτω (تلفظ شود، آپتو) و درک نادرستِ خواننده دارد. بر اساس این ادعا، واژۀ آپتو به معنای "لمس کردن" نیست، بلکه ترجمۀ صحیح را "متوقف ساختن"، "نگهداشتن" یا "متمسک شدن" منظور داشته است. به عبارتی، از آنجایی که مریم تلاش در نگهداشتن مسیح داشته است، پس عیسای مسیح به مریم یادآور می شود که ماموریتِ نجات و رستگاری به اتمام رسیده است و مریم نیز همانند سایرین باید در انتظار آمدن روح قدوس خداوند (تسلی دهنده) باشد. به زبانی ساده تر، مریم نباید از مسیح انتظار ماندن براین کرۀ خاکی را داشته باشد. بالطبع، نظرات دیگری از جمله تفکراتِ لیبرال در گذشته پیرو آیۀ مورد بحث مطرح گشته که به دلیل ضعف های ذاتی از پرداختن به آنان پرهیز می کنیم.
چالش چیست؟
وضعیت کلیسای امروزی، خصوصا در جهان غرب که بی تردید سرآمد تاثیرات مثبت و منفی بر کلیسای جهانی بوده گویای یک چالش کهن است، چالشی شکل يافته در راستای تاریخ آن که منجر به گسستگی و بیگانگی در مطالعه، درک، و شناخت عهد عتیق شد.
نگاهی صادقانه به جایگاه واعظین و وعظ معمول در کلیسا حاکی از فقدان آشنایی غالب واعظین است. بی تردید برای پی بردن به نبود توازن با گریز واعظین از موعظۀ عهد عتیق لازم است به پرسش های گوناگونی بپردازیم:
- کدام بخش از وعظِ روزِ یکشنبۀ کلیسای شما برخاسته از کتب عهد عتیق یا تخصیص داده شده به آموزههای کتب عهد عتیق است؟ پاسخ غالب خوانندگان به این پرسش منفی است.
- آیا در طی سال های متمادی و عضویت در کلیسا، واعظین قادر به وعظ و اشاره به بخش های ناآشنا و سوال انگیزِ عهدِ عتیق بوده اند؟ خیر، غالب کشیشان و اعظین از اشاره به بخش های کتاب مقدس هراسان و ناآشنا هستند.
گذشته از معضل فوق، واعظین وفادار به مذهب لیبرالیسم غربی دو نوع تفکر را ترویج می کنند. نوع اول، واعظینی مانند چارلز اندی استنلی (Andy Stangley) می باشند که استدلال کناره گیری از عهد عتیق را مطرح می کنند، وی در پاسخ میگوید، "در وعظ، باید از اشاره به عهد عتیق خودداری کرد. عهد عتیق نباید مرجعی برای سلوک و کُنش در کلیسا باشد. بلکه، تنها قوانین اخلاقی آن باید مورد بحث قرار بگیرد و تنها به آن بخش از اخلاقیات بسنده کرد که در عهد جدید قابل یافت هستند".
نوع دوم، این گونه واعظین کسانی هستند که نگاهی متاثر از فرهنگ و تفکر مدرن را دارند و در پرتوی این تفکر مسموم کورکورانه تلاش در تغییر صفات و شخصیت خداوند داشته و خدای دیگری را به کلیسا معرفی می کنند.
اخیرا یک واعظِ ایرانی به نام سموئیل طلوعی در کلیسای پنطیکاستی فارسی زبان (شهر دالاسِ تگزاس) متاثر از تعلیمات نئوفمینیست (Religon of Despair) حساسیت زنان را برخاسته از خصوصیات شخص سوم تثلیث اقدس قلمداد کرد. نگرش و برخوردی نادرست با متن کتاب مقدس، دستاویز قرار دادنِ "روز مادر"، و سوءتعبیر از کلام خدا برای انتساب جنسیت مونث به یکی از قنوم الهی؛ الاهیاتی بیمار که در سایت نداگر به آن خواهیم پرداخت. پولس رسول چنين الگوی انسانی را به هدايت روح خداوند درک کرده بود. او به زیبائی چنين نگاشت، "که ایشان حقّ خدا را به دروغ مبدّل کردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالقی که تا ابدالآباد متبارک است." (رومیان ۱ : ۲۵). در همین راستا است که پولس در نامۀ خود به مسیحیانِ روم هشدار از عدالت خداوند بر بشر می کند، عدالت و مجازات نه برای نشناختن خداوند،بلکه برای اشاعۀ ایمان و خدایی که کذب است. در اختصار باید پذیرفت که وجود چنین چالش هایی منجر به ایجاد نوعی خلاء و بیگانگی در کلیسای امروزی (در مقام رهبری و جماعت کلیسایی) گشته است. حاصل آن بیگانگی و هراس تفاسیری ناهمگون و متضاد با حقانیت کلام خدا را سبب شده اند.
کدام حقایق به فراموشی سپرده شد؟
در طی سخنانِ مریم و عیسای مسیح عبارات خاصی مطرح می شود که خواننده می باید با تامل به آنان بپردازد: (1) مرا لمس مکن، (2) زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام، (3) به نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما میروم.
کتب خروج و لاویان کلید این معما هستند. اما، چرا نباید عیسای مسیح لمس می شد؟ هر ایماندار می باید با این آموزۀ مسیحی آشنا باشد که عیسای مسیح در سه مقام در پروسۀ رستگاری بشری (Munus Triplex) عمل کرده است. (1) در مقامِ نبی، (2) مقام کاهن اعظم، و (3) مقام پادشاه. در این مقاله تنها به مورد دوم (کاهن اعظم) خواهیم پرداخت.
مسیح در مقام کاهن اعظم
در اسرائیل، کاهن اعظم قادر به صدور احکام به منظور هدایت و رهبری قوم اسرائیل بود. بالطبع، مقولۀ مورد بحث بسیار وسیع است اما تلاش خواهیم کرد به شکلی ساده به آن بپردازیم. در کتاب اعداد و بسیاری متون دیگر در کتب عهد عتیق به این مورد اشاره دارند. "و او به حضور العازار كاهن بایستد تا از برای او به حكم اوریم به حضور خداوند سؤال نماید، و به فرمان وی، او و تمامی بنیاسرائیل با وی و تمامی جماعت بیرون روند، و به فرمان وی داخل شوند." (اعداد 27 : 21). اما، ماورای اقتدار در ابلاغ حکم، وظیفۀ یک کاهن میانجی گری و نقشِ شفاعت قوم در حضور خداوند بود.
کاهنِ اعظم در مقامِ نمایندۀ خداوند در قبال قوم، و در مقام نمایندۀ مردم در حضور خداوند ملزم به اجرای وظائف خاص و بسیار مهمی بود. اما، وظیفه و ماموریت عمدۀ کاهن اعظم، شفاعتِ قوم در شرایطی کاملا پاک، منزه، و به دور از هر گونه خدشه، عیب، و صدمۀ فیزیکی بود. شاید جملۀ اخیر، ذهن برخی از خوانندگان را متوجۀ بخشی از عهد عتیق و یا عهد جدید کند. برای روشن شدن قضیه پیرامون "عیب و صدمۀ فیزیکی" اجازه دهید به بخش ها و برخی از مراسم یهود و پیشگوئی های عهد عتیق بپردازیم:
به یاد داریم که خداوند پیش از مهیاء کردن قوم برای خروج از مصر دستوراتی را به قوم داد. "و خداوند به موسی و هارون گفت: «این است فریضۀ فِصَح كه هیچ بیگانه از آن نخورد. و اما هر غلام زرخرید، او را ختنه كن و پس آن را بخورد. نزیل و مزدور آن را نخورند. در یك خانه خورده شود، و چیزی از گوشتش از خانه بیرون مبر، و استخوانی از آن مشكنید. تمامی جماعت بنیاسرائیل آن را نگاه بدارند." (خروج 12 : 46) بی تردید هر بخش از این آیه حاوی ابعاد و مفاهیم بسیار زیبایی است. اما، برای پاسخ به پرسش فوق باید تمرکز به عبارت "استخوانی از آن مشکنید" باید کرد. در طی تدارک و فراهم کردن قربانی پیش از خروج از مصر، خداوند قوم را از شکستن استخوان بره اکیداء و قویا پرهیز کرد.
و خداوند موسی را خطاب كرده، گفت: « بنیاسرائیل را خطاب كرده، بگو: اگر كسی از شما یا از اعقاب شما از میت نجس شود، یا در سَفَرِ دور باشد، معهذا فصح را برای خداوند بجا آورد. در روز چهاردهم ماه دوم، آن را در وقت عصر بجا آورند، و آن را با نان فطیر و سبزی تلخ بخورند. چیزی از آن تا صبح نگذارند و از آن استخوانی نشكنند؛ برحسب جمیع فرایض فصح آن را معمول دارند." (اعداد 9 : 9 تا 12)
همچنین در مزامیر داوود، 1000 سال پیش از رویداد جلجتا به این واقعه اشاره دارد. متنی که بعدها به عنوان پیشگوئی پیرامون سرنوشت عیسای مسیح چشمان بسیاری را باز کرد. چنین می خوانیم: "خداوند نزدیک شکسته دلان است و روح کوفتگان را نجات خواهد داد. زحمات مرد صالح بسیار است، امّا خداوند او را از همهٔٔ آنها خواهد رهانید. همهٔ استخوانهای ایشان را نگاه میدارد، که یکی از آنها شکسته نخواهد شد." (مزامیر 34 : 18 تا 20)
آنگاه لشکریان آمدند و ساقهای آن اوّل و دیگری را که با او صلیب شده بودند، شکستند. امّا چون نزد عیسی آمدند و دیدند که پیش از آن مرده است، ساقهای او را نشکستند. (یوحنا 19 : 32 تا 33)
«مسیح به عنوان برۀ خداوند و قربانی به جهت گناهان بشری می بایست از هر عیب فیزیکی (مطابق با قانون یهود و عید فصح) مبرا بود. هیچ یک از استخوان های وی شکسته نشد»
کاهنِ اعظم موظف به مدیریت و اجرای مراسم پیچیدۀ قربانی، نگهداری از هیکل، و مسئول مشاوره و صدور و اجرای دستورالعمل های خاصی بود. بالطبع، اشاره به کلیۀ وظائف کاهن اعظم خارج از توان این مقاله است. اما، والاترین و مهم ترین وظیفۀ کاهن در حفظ قدوسیت و پاکی جسمانی (فیزیکی) وی بود. به عبارتی، برای کاهن اعظم تماس و نزدیک شدن به هر المان ناپاک مبتنی بر دستورات کتاب لاویان (معروف به Holiness Code) ممکن نبود. عدم اجرا و هر گونه سهل انگاری پیش از حضور یافتن به قدس الأقداس منجر به مرگ وی میگشت. (نک، لاویان 10). گذشته از این حقایق، برای درک وظیفۀ کاهن اعظم و ارادۀ خداوند از تعریف و ایجاد چنین مقامی در عهد عتیق باید به عهد جدید مراجعه کرد، چرا که نقش و وظیفۀ آن در شفاعت و قربانی پسر خداوند تحقق می یابد. به زبان ساده تر، عیسای مسیح در مقام کاهن اعظم آن قربانی پیشگوئی شده (خود) را به حضور خداوند آورد. در رساله به عبرانیان آور می شویم:
"زیرا در این صورت میبایست که او از بنیاد عالم بارها زحمت کشیده باشد. لکن الآن یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود، گناه را محو سازد." (عبرانیان 9 : 26)
در ملاقات با مریم، عیسای مسیح در مقام کاهن اعظم وظیفۀ اهداء و اجرای قربانی را کامل کرده بود. اما، هنوز می بایست به حضور خداوند برود. توجه کنید که در بخش دومِ آیۀ 17 می خوانیم، "هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام." (یوحنا 29 : 17 ب). بنابراین عیسای مسیح (کاهن اعظم) از لمس و تماس فیزیکی مریم (یا هر شخص دیگر، از جمله سایر شاگردان) با کاهن اعظم پیش از ورود به قدس الأقداس می بایست پرهیز می کرد. چرا که مریم به تازگی از قبر خارج شده بود و بر طبق قانون یهود در شرایط مناسبی برای روبرو شدن با کاهن اعظم نبود. حتی، در صورت عدم ورود به قبر به عنوان یک زن و شرایط بیولوژیکی و فیزیکی وی مجوز لازم را برای لمس کاهن اعظم از او سلب می کرد.
اینک مسیح پس از رستاخیر در مسیرِ ورود به قدس الأقداس به منظور اجرای وظائف کاهن اعظم بود. تا آن روز کاهن اعظم یهود (انسان) در هیکل (خیمه ای ساخته شده به دست انسان) شفاعت را انجام می داد، شفاعتی در قالب جهان ماده اما اینک با پاره شدن و افتاده پردۀ هیکل دیگر دروازۀ ابدی به سوی خدای نادیدنی برای بسیاری باز شده بود. نویسندۀ عبرانیان به زیبائی با این حقیقت آشنا بود، چنان که نوشت:
"لیکن مسیح چون ظاهر شد تا رئیس کَهَنَهٔ نعمت های آینده باشد، به خیمهٔ بزرگتر و کاملتر و ناساختهشده به دست، یعنی که از این خلقت نیست، و نه به خون بزها و گوسالهها، بلکه به خون خود، یک مرتبه فقط به مکان اقدس داخل شد و فدیهٔ ابدی را یافت." (عبرانیان 9 : 11)
«مسیح به عنوان کاهن اعظم اینک در در خیمه ای بزرگتر و حقیقی ساخته شده توسط خداوند شفاعت قوم خود را تقبل و اجراء می کرد. اینک روشن بود که خون بره، بزها، و گوساله های و هیکل کهنِ اسرائیل تنها سایه و نشانگر و اشاره ای به آن آینده ای بود که اینک آمده بود. عیسای مسیح برای حضور در این خیمۀ ناساخته شده به دست مخلوق می بایست از هر ناپاکی (تماس انسانی) به دور باشد»
چه تفاوتی بین مریم و توما بود؟
پاسخ کوتاه و ساده به این پرسش فاکتور زمان است. اما، منظور از فاکتور و شرایط زمانی چیست؟ کتب لاویان و خروج، ما را با برخی از حقایق پیرامون مراسم در قدس الأقداس تا حدودی آشنا می سازند.در این مرحله، کاهن اعظم وارد یک دورۀ زمانی هفت روز می شود که تخصیص به قدس الأقداس دارد. در آیۀ ذیل نیز مجددا قویا یادآوری شده "هر که مذبح را لمس کند" باید مقدس باشد. در خروج باب 29، می خوانیم، "همچنان به هارون و پسرانش عمل نما، موافق آنچه به تو امر فرمودهام، هفت روز ایشان را تخصیص نما. و گوسالۀ قربانی گناه را هر روز بجهت كفاره ذبح كن. و مذبح را طاهر ساز به كفارهای كه بر آن میكنی، و آن را مسح كن تا مقدس شود. هفت روز برای مذبح كفاره كن، و آن را مقدّس ساز، و مذبح، قدساقداس خواهد بود. هر كه مذبح را لمس كند، مقدّس باشد." (خروج 29 : 35 تا 37)
کتاب لاویان 8 نیز بر تکرار این مراسم بسیار مقدس به کاهن اعظم و قوم یادآوری می کند. بالطبع در مدت این دوره کاهن اعظم اجازۀ تماس با دیگران را نداشته است. می خوانیم: "و از در خیمه اجتماع هفت روز بیرون مروید تا روزی كه ایام تخصیص شما تمام شود، زیرا كه در هفت روز شما را تخصیص خواهد كرد. چنانكه امروز كرده شده است، همچنان خداوند امر فرمود كه بشود تا برای شما كفاره گردد. پس هفت روز نزد در خیمه اجتماع روز و شب بمانید، و امر خداوند را نگاه دارید مبادا بمیرید، زیرا همچنین مأمور شدهام." (لاویان 8 : 33 تا 36)
روز اولِ رستاخیز، آغاز آن دورۀ هفت روز بود و بر طبق قانون یهود کاهن اعظم نمی بایست با موجودی انسانی تماس داشته باشد. یوحنا 20 : 26، یادآور ملاقات و حضور مسیحِ خداوند بعد از هشت روز با شاگردان (با حضور توما) است. "و بعد از هشت روز باز شاگردان با توما در خانهای جمع بودند و درها بسته بود که ناگاه عیسی آمد و در میان ایستاده، گفت، سلام بر شما باد!" (یوحنا 20 : 26). لازم به تذکر است که در ملاقات نخست با شاگردان متن گویای این حقیقت است که هیچ یک از شاگردان به عیسای مسیح تقرب و تلاش در لمس او ندارند. نکتۀ قابل تعمق در پایان مقاله، مقایسۀ این نظریه با متی 28 : 9 است، "و در هنگامی که بجهت اِخبار شاگردان او میرفتند، ناگاه عیسی بدیشان برخورده، گفت، سلام بر شما باد! پس پیش آمده، به قدمهای او چسبیده، او را پرستش کردند." در ترجمۀ فارسی واژۀ "چسپیدن" برداشته از فعل κρατέω (تلفظ می شود، کراتِ - او) است که به معنای متوقف و بازداشتن است.
در خاتمه، بر طبق موازین و قوانین یهود در حوزۀ کهانت، عیسای مسیح (کاهن اعظم) در شُرف ورود به خیمهی آسمانی اجازۀ لمس شدن توسط مریم را به وی نمی دهد. بالطبع، آلودگی فیزیکی گناه نیست، اما، عاملی در محروم کردن کاهن اعظم از ورود به قُدس الاقدس بود. طبق قانون یهود، مریم یا هر شخص دیگر بنا به دلایل متعددی چون قدم گذاشتن در قبر، لمس متعلقات مِیت و خصوصیات بیولوژیکی زنانه یا مردانه، و غیره) شرایط مناسب را برای کاهنِ اعظم نداشته است. اما، در رابطه با ملاقات عیسی با توما امور کهانت عیسای مسیح در پایان هفت روز در حضور خدای پدر به اتمام رسیده بود. اینک او از انجام وظایف کهانت خود بازگشته است.
"گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم." (متی 5 : 17)
#نداگر