پیشگفتار

به مدت بیش از چهار دهه است که کلیسای آوارهٔ ایرانی در غرب ـ در حیطهٔ کلیسا و ایمان مسیحی – با مصائب، چالش‌ها، و ابهامات بسیاری روبرو بوده که تعدادشان نه فقط کاسته نشده بلکه به فزونی گرائیده است. این حملات نه تنها از جانب دنیای پیرامون کلیسا بلکه از خاستگاهی درونی نیز اعمال می‌شوند. چندی پیش، دوست عزیزی با به اشتراک گذاشتن کانال اجتماعی ژیلبرت هوسپیان توجه نویسنده را به ویدئوی کوتاه این برادر تحت عنوان "دروغ گناه نیست،" جلب کرد.

ژیلبرت، متکلم وحده در کلیپ ، با اشاره به برخی از شخصیت‌های عهد عتیق مانند مادر موسی (یوکابِد)، راحاب، شِفره و فُوعه ـ در دقایقی بسیار کوتاه ـ با اشاعهٔ مشاهدات شخصی خود، اقدام به بحث دربارهٔ گناهان و نافرمانی این افراد می‌کند. اما پیش از تحلیل آنچه ژیلبرت با مخاطبان خود در میان گذاشت، صداقت و روشنگری ایجاب می‌کند تا کلیپ ایشان را در اینجا به اشتراک بگذاریم. اگر دسترسی به کلیپ فوق برای خواننده ناممکن باشد، تلاش می‌کنیم تا بخشی از ترانوشت سخنانشان را در اینجا قید کنیم.

 

دوستان عزیز، 

آیا اوکی هست دروغ بگوئیم؟ مسلما نه، اوکی نیست. اما، در یوشع باب ۲، راحاب دروغ گفت، نه فقط اوکی بود، بلکه در عبرانیان ۱۳ (منظور ایشان باب ۱۱ بود) قهرمان ایمان شناخته شده. نه فقط ایشان، بلکه مادر موسی اطاعت نکرد بلکه نااطاعتی کرد، پسرش را (و ذکوران یهود) که باید میکشتند، قایم کرد، و زیرکانه یا حکیمانه هر چیزی که اسم آن را بگذاریم در سبدی گذاشت سپس سبد را در رودخانه گذاشت و .... حکیمانه، زیرکانه هر چه که اسم آن را بگذارید. ولی اطاعت نکرد، پس نااطاعتی اوکی است؟ قهرمان ایمان هم شناخته شده! پس دروغ گفتن اوکی هست؟ چون راحاب قهرمان ایمان شناخته شده است.  این آیات برای من سخت بوده و هنوز هم هست.

چیزی که من می بینم،  اگر خداوند را در ارجحیت قرار میدهیم، این اوکی است. حالا برای ارجحیت قرار دادن خداوند باید دروغ بگویم، ما دروغ می گوئیم. دروغ مصلحتی در مسیحیت نداریم. اصلا نداریم (...) جواب خیلی واضح است، ارادۀ خدا هر چه که هست ما با آن میخواهیم جلو برویم. راحاب در یوشع باب دوم دیده بود که خدای اسرائیل خدای هولناکی است (بلایی که بر مصر آمده بود و ...) راحاب می خواست با یهودیان باشد (...)

استثناآتی هستند که پیش می آیند که ما اطاعت نمی کنیم و خیلی هم اوکی است (...)

 

یکی از ضعف‌های کلیسای ایرانی کمبود و یا عدمِ آشنائی بسیاری از سخنرانان، واعظین، و معلمین کتاب‌مقدس با چگونگی برخورد با متنی است که درصدد تعلیمش هستند. این مرحله یکی از اصول اساسی مطالعهٔ کتاب‌مقدس می‌باشد که «مشاهده» نام دارد.  باعث تأسف است که مرور مجدد بیانات ژیلبرت گواهی بر عدم تأمل او در مطالعهٔ متن‌هایی است که به آنها اشاره کرد. یعنی: [خروج ۲ : ۱ تا ۱۰ ... یوشع ۲ : ۱ تا ۲۱ ... خر.ج ۱ : ۱۵ تا ۲۲].  یک شاگرد کتاب‌مقدس باید واقف باشد که این متن‌ها در فهرست اخلاقیات (Ethics) طبقه‌بندی می‌شوند؛ شاخه‌ای از علم الاهیات (و فلسفه) که پرداختن به آن در کلیپ چند دقیقه‌ای ژیلبرت هرگز نمی‌تواند بگنجد.

از آنجا که مطالعهٔ کتاب‌مقدس و تفسیر آن حق مسلم هر فرد مسیحی است، هدف این مقاله سرکوب و یا تحقیر ژیلبرت نیست. آنچه این مقاله در پی‌اش است دعوت کردن خواننده به «دیدن روی دیگر سکه» است، یعنی آن مقوله‌ای که ژیلبرت به آن نپرداخت، آنچه باید سبب نگرانی ما باشد. او در بخش آغازین سخنانش گفت: «مادر موسی اطاعت نکرد، بلکه نااطاعتی کرد ... فرزند را زیرکانه، جکیمانه، هر چیزی که اسم آن را می‌گذارید ...»

 

رویکرد «هر چه اسم آن را بگذاریم»؟ یا ... «مشاهده‌ای درست و مجدد بر خروج ۲ : ۱ تا ۱۰»؟

اگر خواننده این آیه‌ها را به دقت بخواند، متوجه می‌شود که تمرکز متن بر «یک نوزاد پسر» است. این نوزاد آنقدر اهمیت دارد که تا فصل ششم نامی از والدینش ـ پدرش عمران و مادرش یوکابد ـ به میان نیامده است. و در ضمن، نباید نادیده گرفت که حتی پیش از تمرکز داستان بر کودک، نویسنده جو حاکم بر قوم اسرائیل را جوی ناعادلانه و در تعارض با عدالت خداوند است ترسیم می‌کند. خدا در پیدایش ۱ : ۲۸ فرمان داده بود: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمائید.» اما فرعون ـ آن خدای انسانی مصر ـ در تضاد با فرمان خدا ارادهٔ بشری خود را اِعمال می‌کند. خدای راستین حیات و نیکویی آن کودک (و سایر پسران) را مقدر کرده بود. اما خدای انسانی مصر در پی کشتار او بود.

این متن تضاد آشکار بین ارادهٔ خدای راستین و ارادهٔ خدای تعریف شدهٔ بشری را به تصویر می‌کشد. ژیلبرت اقدام یوکابد در خروج ۲ : ۲ت تا ۵ را نا اطاعتی تفسیر می‌کند. اما پرسشی را که ایشان باید پاسخگو باشند این است که: آیا نجات یک نوزاد توسط مادرش باید یک نا اطاعتی قلمداد شود؟ خیر، به هیچ وجه! آنچه یوکابد انجام داد نه تنها نا اطاعتی نبود، بلکه اقدامی بود از روی ایمان و شجاعت. کتاب‌های عبرانیان و یعقوب ـ که بخشی از کلام الهام شدهٔ الاهی هستند ـ این اقدام متهورانهٔ یوکابد را تحسین می‌کنند. هرچند که ژیلبرت با اشاره کردن به «ارادهٔ خداوند» از موضع نادرست خود تا حدودی فاصله گرفت، اما بطور پیوسته و تا پایان کلیپ تأکید خود را تنها بر یک روی سکه نهاد. و این در حالی است که متن مورد بحث اشارهٔ صریحی به «ارادهٔ خداوند» ندارد. دستور فرعون مبنی بر اینکه «هر پسری که زائیده شود به نهر اندازید و هر دختری را زنده نگاه دارید»‌ (خروج ۱ : ۲۲) فرمانی ناعادلانه و در تضاد با قانون اخلاقی خدا بود. کتاب مقدس در هر دو رویداد تاریخی، عملکرد قابله‌های عبرانی (شفره و فُوعه)، و راحاب را علنا "ترس خداوند" اعلام می دارد. 

در مطالعه و یا تدریس کلام خدا، اولین قدم هر شاگرد، واعظ، و معلم این است که کلام زندهٔ خدا را والاتر از اعتقادات و باورهای فردی، احساسات شخصی، و تعصبات خود بداند. ســوگیــری رویکردی است که ما را از درک راستین کلام خدا دور ساخته و ما را تبدیل به سخنورانی می‌کند که باورها و احساسات و تعصبات شخصی خود را تحت عنوان «ارادهٔ خداوند» باور کرده و آنان را به خورد مردم خواهیم داد. بله، درست است که ارادهٔ خداوند در آیات اخیر به قوت و اقتدار ابدی خود باقی است. اما، یک آیۀ روشن پیرامون ارادۀ خدا مشاهده پذیر نیست.  رئوس (Outline) آیات خروج را با هم مرور کنیم:

 

۱) تعدد قوم خداوند در مصر رو به افزایش است. (۱ : ۱ تا ۷)

۱-الف) نام های  پسران یعقوب (۱ : ۱ - ۵)

۱-ب) مرگ یوسف و بازماندگان وی (۱ : ۶)

۱-پ) قوم اسرائیل کثیر  و زمین از آنان پر شده است (۱ : ۷)

۲) ظلم و تهدید متوجۀ قوم است. (۱ : ۸ تا ۱۴)

۲-الف) ورود فرعون جدید، ناآشنا با یوسف و نگران از کثرت عبرانیان (۱ : ۸ تا ۱۰)

۲-ب)  بردگی عبرانیان و کار اجباری و فزونی آنان (۱ : ۱۱ تا ۱۴)

۳) فرعون فرمان قتل کودکان ذکور اسرائیل را صادر می کند. (۱ : ۱۵ تا ۲۲)

۳-الف) فرمان فرعون به قابله های عبرانی، برای قتل کودکان مذکر (۱ : ۱۵ تا ۱۶)

۳-ب) قابله های عبرانی از خداوند ترسان و خودداری از فرمان فرعون (۱ : ۱۷ تا ۱۹)

۳-پ) برکت خداوند بر قابله ها و فزونی تعدد عبرانیان (۱ : ۲۰ تا ۲۱)

۳-ت) فرمان فرعون به مصریان برای اقدام قتل کودکان یهود (۱ : ۲۲)

 

 

در داستان فوق، کلام خدا خواننده را با سه حقیقت رویارو می‌سازد: ۱) قانون اخلاقی خداوند، ۲) حکم فرعون، و ۳) اقدام یوکابد در مقام یک مادر. در کدام بخش از این متن «ارادهٔ خداوند» مورد تأکید قرار گرفته است؟ البته، اشارهٔ تلویحی (و نه صریحِ) این متن به ارادهٔ خدا را نباید از نظر دور نگاه داشت. خداوند حکم فرموده و مقرر نموده بود تا عبرانیان  فزونی یابند (آیه‌های ۱ تا ۷). این فزونی ریشه در پیدایش ۱ و وعدهٔ خدا به ابرام (پیدایش ۱۵) دارد. آنچه اسرائیل پیش رو داشت، یک اتفاقِ صرف و یا یک حادثهٔ غیر قابل کنترل نبود. علیرغم درد، رنج، نا عدالتی، و مرگ کودکان [که همه تحت حاکمیت مطلق خداوند صورت می‌گرفت]، قوم اسرائیل با نقشهٔ خداوند روبرو بود (خروج ۱ : ۸ تا ۱۴).

ژیلبرت، در کلیپ کوتاه مدت خود، فقدان دیگری را نیز در بر دارد ... و آن، نپرداختن به عکس‌العمل و رویکرد قابله‌های عبرانی است. امـــا چگـــونه؟ از طریق عملی شدن ارادهٔ اخلاقیِ خداوند در مقاومتی که زنان شجاع در قبال شرارتِ فرعون نشان دادند. در واقع، سرپیچی از دستور فرعون برخاسته از «ترسِ آنان از خداوند» است؛ ترسی که برکت خداوند و ثمرات آن [یعنی حکمت، نه نا اطاعتی] را به دنبال دارد. در کتاب اعمال رسولان می خوانیم: «پطرس و رسولان در جواب گفتند، خدا را می‌باید بیشتر از انسان اطاعت نمود» (۵ : ۲۹). کتاب‌مقدس بارها و بارها، و به وضوح به مومنین گوشزد می‌کند که به هنگام رویارویی با فرمان ناعادلانه‌ای که در تضاد با دستورات اخلاقی خداوند است، در قبال آن باید مقاومت کرد. در آیه‌های مورد بحث، این رویکرد صحیح چیزی نیست جز زنده نگاه داشتن نوزادان مذکر.

 

با هم دوباره مثالی را که ژیلبرت زد مرور کنیم:

 

سال ۱۹۴۲، مکان کشور آلمان، شهر برلین است، فردی تعداد از دوستان یهود خود را در منزل خود پنهان کرده است. دقایقی از نیمه شب گذشته است، شخصی در لباس شخصی از گشتاپو (به همراه تعدای سرباز در لباس فرم) پس از به صدا در آوردن صدای زنگ درب منزل با صدائی موقر و جدی می پرسد، "آیا شما، یا فردی از اعضای خانوادۀ شما به یهودیان تحت تعقیب به دستور پیشوا و دولت آلمان پناه داده است؟"

فرد در پاسخ می گوید، "خیر!" 

در مثال فوق، دو معضل (اخلاقی) در تداخل هستند، نکتۀ حائر اهمیت آن است که دو مورد ذیل، جنبه های مختلف یک بحران اخلاقی واحد هستند. پس یک بحران اخلاقی در قالب دو معضل اخلاقی عیان شده است.  ژیلبرت نیز در بخشی از گفتار خود به آن دو رخداد اشاره کرد. 

(۱) انکار حقیقت، یا،

(۲)  حفظ و پاسداری از زندگی

مورد نخست، اقدام به عملی است که کتاب مقدس ایمانداران را از آن منع می کند. "به یکدیگر دروغ مگویید،" (کولسیان ۳ : ۹ الف)، هر چند آیۀ اخیر برای مسیحیان شهر کولسی به منظور اشاره به اتحاد آنان با مسیح را اعلام میدارد. اما، باید پذیرفت که ابراز دروغ یکی از اعمال مورد تنفر خداوند است. 

در مورد دوم، کلام خداوند یک یهود و مسیحی را برای نجات یک فرد بی گناه ملزم می شمارد، "آنانی‌ را كه‌ برای‌ موت‌ برده‌ شوند خلاص‌ كن‌، و از رهانیدن‌ آنانی‌ كه‌ برای‌ قتل‌ مهیااند كوتاهی‌ منما." (امثال سلیمان ۲۴ : ۱۱)، حال پرسش این است: کدامیک از دو معضل فوق ارزش والاتر و ارجحیت بیشتری در خود دارد؟ اطاعت از مسئولین کشوری یا اطاعت از خداوند [که دهندۀ شریعت و قانون (The Law Giver) است؟ به عبارتی روشن تر، آیا اقتدار یک رژیم غیر اخلاقی (در قالب یک مامور دولت) و حمایت از اهداف مرگبارِ آن ارجحیت دارد، یا نجات یک انسان؟ در چارچوب بحث فوق، برخی با اشاره به رومیان ۱۳، اطاعت از هر گونه حکومت و حتی سیستم سیاسی مستبد را الزامی می ‌پندارند. تاریخ معاصر مسیحیت با چنین افرادی کم آشنا نیست.

 

نگاهی به تاریخ معاصر کلیسا

در سال ۱۹۳۳، کشیش پروتستان یوهان لودویگ مولر (Johan Heinrich Ludwig Müller) و عضو سازمان "مسیحیان آلمان" با چنین الاهیات بیمارگونه ای با رژیم نازی همگام شد و در مدت کوتاهی با حمایت دولت آلمان به مقام اسقف (Reich Bishop) نائل گشت. مولر ابزاری برای سیستم تبلیغاتی نازی شد تا کلیسای پروتستان آلمان را تابع دولت وقت کند. هدف سازمان فوق، تذهیب و پاکسازی آموزه های مسیحی و کلیسایی (برخاسته از عهد عتیق) بود. مدرک قابل اثبات و قابل دسترس برای تسلیم یهودیان به حکومت نازی وجود ندارد، اما وی به حمایت قوانین ضد یهودی آلمان وفادار ماند. پس از مدتی، مولر مورد بی مهری و عدم توجه پیشوا قرار گرفت، اما به وفاداری به دولت آلمان تا سقوط آن رژیم ادامه داد.  پس از سقوط رژیم نازی (۱۹۴۵)، مولر با پس ضربه ها و سرزنش های برخی در همان سال با شلیک گلوله ای به زندگی خود پایان داد.

در قبال گروه فوق،  گروه دیگری ارجحیت را در مسئولیت فردی، اطاعت کامل از مسیح، و عکس العمل نشان دادن در قبال اعمال شریر می یابند. در تضاد با  لودویگ مولر، شخصیت دیگری به نام دیتریش بانهافر (Dietrich Bonhoeffer) را می توان مد نظر داشت که به مبارزه و مقاومت با رژیم نازی پرداخت، سپس دستگیر و به جوخۀ اعدام سپرده شد. بان هآفر متمسک شدن به ارزش و قوانین اخلاقی (Legalism) را پذیرا نبود، اما اخلاقیات راستین مسیحی را در اطاعت از عیسای مسیح می دید. او بر آن اعتقاد بود که "ارادۀ خداوند" برخاسته از قوانین خشک و ثابت نیست، بلکه حاصل یک زندگی مطیع از مسیح در موقعیت های گوناگون زندگی است.  تفکر پیرامون زندگی، مبارزه، و مبارزۀ بانهآفر اختلاف فاحش تفکرات او را با کشیشان ایرانی (در کلیسای مجازی) و کانال های تلویزیونی بارزتر می سازد. فردی در مقام شبان، واعظ، و یک الاهیدان در قبال دانش آموختگان ایران که زندگی در غرب را ترجیح می دهند، اما سایرین را بر مبارزه در ایران فرا می خوانند. کتمان این حقیقت که ساختار و ماهیت "کلیسا و مسیحیت مجازی" نقطۀ متضاد با تعلیم و اخلاقیات بانهآفر هست.  در آن ارتباط با مسیح اعلام شده، اما از طریق مسیح، ارتباط و کارکردی با جامعه در آن نیست. رهبران سخنگو و شیرین زبانی که فاقد هر روابط مستمر با ماهیت اخلاقی هستند.

 

برهانی دیگر

عبرانیان ۱۱ : ۲۳، برهان دیگری است که نسبت دادن «نا اطاعتی» به یوکابد را نقض می‌کند: « به ایمان موسی چون متولّد شد، والدینش او را طفلی جمیل یافته، سه ماه پنهان کردند و از حکم پادشاه بیم نداشتند.» (عبرانیان ۱۱ : ۲۳).  پس در هیج بخش از کتاب مقدس، صفت "نااطاعت" به یوکابد نسبت داده نمی شود، بلکه وی و همسرش (عمران) برای انجام آنچه بر اساس ایمان بود، تحسین شده اند، یعنی داشتن ایمان در تقدیر و حفاظت خداوند.  جان فریم (John Frame)  فیلسوف و الاهیدان مسیحی در باب اخلاقیات ابراز حقیقت را شالوده و مبنای زندگی یک موُمن می شمرد، اعلام و ابراز حقیقت فرمان کتاب مقدس است.  بسیاری از ما با شریعت موسی آشنا هستیم، یکی از فرمان های منقوش شده بر لوح سنگی "بر همسایۀ خود شهادت‌ دروغ‌ مده‌." (خروج ۲۰ : ۱۶) بود.  آن فرمان صریح خداوند در محکومیت دروغ گویان است. اما، وی با اشاره کتاب خروج ۱ : ۱۵ تا ۲۱،  گزارش کتاب مقدس پیرامون قابله های عبرانی را موقعیتی اسثتنایی برای نجات زندگی و حیات کودکان بی گناه می بیند. 

 

عدم نظم و قانون در کلیسا

امروز در کلیسای ایران، مرز روشن و مشخصی برای تعریف اقتدار در کلیسا وجود ندارد. بسیاری خود را در مقام خادم یا رهبران کلیسای ایرانی به ما معرفی می کنند. در برهه ای از زمان زندگی می کنیم، که تب اخذ گواهینامۀ الاهیاتی، دستگذاری توسط فرقه های گوناگون و ناآشنا، یا عضویت کلیسائی، باور های شخصی (ذهنی)، آشنایی با یک ساز موسیقی، و یا ارتباط نَسبی با یک شبان مجوز لازم (اما، کذب) را برای وعظ، آموزش، و مقام رهبری صادر ساخته است. برای لحظه ای با خود بیاندیشیم، "آیا اخذ مدرک و یا آشنایی با علم موسیقی به احدی مجوز حرفۀ روانکاوی را می دهد؟"، "آیا گواهینامۀ پرستاری به فرد (پرستار) مجوز تجویز دارو یا تشخیص بیماری را میسر می کند، که در کلیسا بسیار مدعی وعظ و تعلیم هستند؟" اگر پاسخ به پرسش اخیر، منفی است پس چرا نوازندگان از مرز حرفۀ پرستش (اختراع قرن ۲۰ , ۲۱) قدم فراتر گذاشته اند؟ برای لحظه ای احساسات و جانبداری فرقه ای، نژادی، و روابطی را کنار بگذاریم و برای لحظه ای تلاش به ایجاد تمایز بین "روابط" و "ضوابط" را به خود بقبولانیم.

تکرار میکنم، آیا عبارت "زیرکانه، حکیمانه، یا هر چیزی که اسم آن را می گذارید ..." برخورد مناسبی با متون کتاب مقدس اسـ. مفاهیم و تفسیر معضل های اخلاقی در کتاب مقدس "هر چیزی" نیستند که به دلخواه  افراد گوناگون قابل وصف و تعبیر برای کلیسا باشند. اگر جامعۀ مسیحی ایران، حقیقتا یک "جامعه مسیحی" است، پس کارشناسان مربوطه باید افرادی باشند که مجهز به جهان بینی مسیحی با الاهیاتی صحیح، و رشد الاهیاتی آنان و اقتدار محول شده از سوی رهبران کلیسای باشد:

آیا مقام یک شبان و تعهد شبان کلیسا (گلۀ خداوند) را آن قدر ساده، پیش پا افتاده،  و ابتدائی تصور می کنیم که هر فردی حق دخل و تصرف در آن را دارد؟  پرداختن به پرسش های فوق، مقولۀ دیگری را به اذهان می آورد،

"نظم، دیسپلین، و منطق در سیستم رهبری کلیسای ایران چگونه تعریف شده است؟

و چه مقام و افرادی شایستگی انتصاب مقام و اقتدار به خادمین هستند؟

آن چه که در جو  (بسیار بیمار) و حاکم بر کلیسای ایرانی در حوزۀ رهبران و اعضاء مشهود است به نیکوئی در قالب کتاب داوران مطرح گشته، "و در آن‌ ایام‌ در اسرائیل‌ پادشاهی‌ نبود و هركس‌ آنچه‌ در نظرش‌ پسند می‌آمد، می‌كرد." (داوران ۲۱ : ۲۵).  چشم پوشی از این حقیقت ممکن است، اما، احدی از پیامد های آن در امان نیست.


آن روی دیگر سکه

ژیلبرت در اشاره و استناد به اجرای "ارادۀ خداوند" صحیح می گوید، "ما باید ارججیت را به اراده و خواست خداوند بدهیم، اما، چالش در "چگونگی درک ارادۀ خداوند" است. برای تمیز و درک ارادۀ خداوند هیچ رابطه یا فرمولی وجود ندارد. آشنایی با تاریخ کلیسا گویای سوءاستفاده، تعدی، اشتباه و اجحاف در چارچوب کلیسا و در حق اعضای آن بوده است. تحت عنوان "ارادۀ خداوند" اتفاقات و مصائب بیشماری در کلیسا گریبانگیر اعضا شد. به یک اشتباه در حوزۀ فردی نگاه کنیم، در سال ۲۰۱۸، در طی جلسه ای، گفتمانی پیرامون درک ارادۀ خداوند در کلیسایی مطرح بود. فردی با اشاره به درک ارادۀ خداوند و با اعتماد به نفسی منحصر بفرد با اشاره به تجربۀ شخصی، پس از توصیف و ارائه جزئیات ارادۀ خداوند را ازدواج با یک زن مسلمان یافته بود. نویسنده پس از اظهار نظر مخالف و اشاره به آیاتی از کتاب مقدس (افسسیان  ۵ :  ۷ تا ۸) و اعلام اتخاذ تصمیم ذهنی و تفسیر آن فرد به عنوان "ارادۀ خداوند" منجر به ناخشنودی وی را شد. 

  • آیا ژیلبرت با تاریخ کلیسا آن قدر ناآشنا است که کاربرد عبارت "اراده خداوند" در دوران تفتیش عقاید (Spanish Inquisition)، را به یاد ندارد؟  زمانی که بسیاری از رهبران کلیسای قرون وسطی با توسل به عبارت "ارادۀ خداوند" شکنجه و اعدام بسیاری را توجیه کردند؟
  • یا مواردی از آزار جنسی توسط رهبران (دروغین) مذهبی چه پروتستان، و  چه کاتولیک که رنج و درد قربانیان را "اراده خداوند" تفسیر کردند؟ (The Archdiocese of Boston sex abuse scandal)
  • در میان کلیساهای پنطیکاستی، استفاده نامطلوب از واژۀ "اراده خدا" برای توجیه سوء استفاده به طُرق مختلف در طول تاریخ تجربه شده است. همۀ ما امروزه با میوۀ پنطیکاست قرن بیست، که منجر به تولد رسولان نو (the New Apostolic Reformation) شد آشنا هستیم. نبی و نبیه هایی که در اتخاذ تصمیمات شخصی اعضا و خانوادگی دخالت می کنند. 
  • آیا ایشان به یاد دارند که در دهۀ نود آقای ادوارد هوسپیان بارها و بارها ضرب المثل  "باز، با باز، و کبوتر، با کبوتر" را در قالب ارادۀ خداوند فریاد میزدند؟ و بسیاری از ازدواج های بین نژادی را نادرست و در تضاد با ارادۀ خداوند می پنداشت؟ آن نیز ارادۀ خداوند بود؟ چون اگر بود، ایشان خود در تضاد با ارادۀ خداوند عمل کرد.  

 

هدف مقالۀ در دست، روشنگری است. روشنگری در امور تفسیری، روشن سازی آموزه های کتاب مقدس و یادآوری امری حیاتی تحت عنوان نظم و دیسپلین کلیسائی که در کلیسای ایران ساکن غرب وجود ندارد.  اگر چشمان خود را به گذشته و تاریخ ببندیم، باید همان اشتباهات، و خطایای رهبران و اعضاء را در مقیاس ژرف و بزرگتری با تلخی بیشتر تجربه کنیم.  پیامد های چنین آموزه هایی در بین مسیحیان منجر به آسیب های بزرگی و جبران ناپذیری خواهد شد. اگر کشیشان ایرانی و مدعیان رهبریت کلیسای آواره در غرب تاریخ کلیسا را مرور کنند، تائید و ادعای اخیر را دشوار خواهند یافت. تعلیم اخیر ژیلبرت، آموزۀ روشن و قابل اعتمادی را برای کلیسای ایران به همراه ندارد. چرا که برخورد با چنین معضل هایی باید توسط افراد خاص آشنا با فلسفه و اخلاقیات (Judeo-Christian Ethics) صورت گیرد. بالطبع، ما ایرانیان با عطیۀ چند چهره ای خود لبان خود را بسته نگاه خواهیم داشت.  

ژیلبرت در اذهان و باورمندان الاهیات شخصی خویش راهکردی مناسب و کتاب مقدسی را عرضه نکرد، بلکه دانسته یا ندانسته دروازه ای رو به جهان ابهامات را باز کرد. تفکر ذهنی (Subjective) و القاء شده ای که ژیلبرت به اذهان ایرانیان بخشید به آنان مجوز دروغ و ابراز کذب را ممکن می سازد. ابراز کذب در قبال جفاء، ابراز کذب در روبرو شدن با انظباط کلیسائی (در حال حاضر، این کمیت در کلیسای ایرانی وجود خارجی ندارد).  به زبان ساده، امروز هواداران الاهیات ژیلبرت، با  چشمانی باز (بالطبع، کاملا بسته) عارف‌ نیك‌ و بد شده اند. اعمال چنین تفکری (mindset) در بین مسیحیان اولیه، منجر به شهادت دروغین، انکار ایمان، و نجات کثیری از مسیحیان قرن اول تا سوم می گشت، تحلیل و ارزیابی شخصی پالیکارپ (Polycarp) مبنی بر نیاز کلیسا به او، منجر به انکار عیسای مسیح میشد.  هر یک از رسولان هم با درک شخصی ارادۀ خدا، و نیاز کلیسا به آنان می بایست "دروغ" و شهادت کذب را ارادۀ خداوند تلقی می کردند. 

 

نتیجه

تفسیر و تعبیر ژیلبرت شاید برای بسیاری از اذهان شیرین، روحانی، و همراه با برکت (واژه ای غریب با تعریف راستین کتاب مقدس) بوده باشد ، اما برای خوش باوران و بسیاری دروازه ای به سوی دنیای ابهامات، و ناامنی را باز می کند. ابراز  جملۀ "ما در مسیحیت، دروغ مصلحتی نداریم،" بازدار و مانع تفسیرات و تعبیرات شخصی آن دسته از شنوندگان نخواهد بود. کتاب مقدس بارها به ما هشدار می دهد، " دل‌ از همه‌ چیز فریبنده‌تر است‌ و بسیار مریض‌ است‌ كیست‌ كه‌ آن‌ را بداند؟" (ارمیاء ۱۷ : ۹).

تعریف و تحلیل فردیِ نویسنده و یکایک ما از ارادۀ خدا امری آسان نیست. درک ارادۀ خداوند در غالب موارد ماورای محدودۀ زمانی، و عمری فرد یا یک ملت است. برای درک ارادۀ خدا پیرامون آزادی قوم اسرائیل، ۴۰۰ سال زمان لازم بود. (پیدایش ۱۲ : ۱ - ۳، خروج ۱۲ : ۴۰ -۴۱). درک ارادۀ خداوند برای آمدن مسیح، هزاران سال زمان برد. یهودیان پس از ۱۹ قرن نقشۀ خداوند برای بازگشت به اسرائیل (سرزمین موعود) را کاملا درک کردند.

گناه و تصویر مخدوش شدۀ خداوند در ذات ما، درک و تفسیر ارادۀ خداوند را سخت ساخت، اشعیاء در تائید این حقیقت می نویسد، "زیرا خداوند می‌گوید كه‌ افكار من‌ افكار شما نیست‌ و طریق‌های‌ شما طریق‌های‌ من‌ نی‌.  زیرا چنانكه‌ آسمان‌ از زمین‌ بلندتر است‌ همچنان‌ طریق‌های‌ من‌ از طریق‌های‌ شما و افكار من‌ از افكار شما بلندتر می‌باشد." (اشعیاء ۵۵ : ۸ تا ۹).  پولس در تائید سخنان وی نیز در نامه اش به کلیسای قرنتیان به ضعف ما در درک حقایق یادآور می شود، "زیرا که الحال در آینه بطور معمّا می‌بینیم، لکن آن وقت روبرو؛ الآن جزئی معرفتی دارم، لکن آنوقت خواهم شناخت، چنانکه نیز شناخته شده‌ام." (اول قرنتیان ۱۳ : ۱۲)

 عاقل ترین، و حکیم ترین مرد تاریخ نوشت، " هر چیز را در وقتش‌ نیكو ساخته‌ است‌ و نیز ابدیت‌ را در دلهای‌ ایشان‌ نهاده‌، بطوری‌ كه‌ انسان‌ كاری‌ را كه‌ خدا كرده‌ است‌، از ابتدا تا انتها دریافت‌ نتواند كرد." (جامعه ۳ : ۱۱)، پس چگونه به کلیسا می گوئیم، "آنگونه عمل کنید، که ارادۀ خداوند را درک می کنید؟"  

در خاتمه، (۱) ژیلبرت، معلم اخلاق  کلیسای ایران نیست،  (۲) ارتباط یا قرابت نسبی با یک شبان به احدی اقتدار تفسیر، تعلیم، و تعیین اخلاقیات (خصوصا مقولۀ اخیر) را نمی دهد. بیائید فروتنانه پذیرای این حقیقت باشیم، که تفاوت بنیادی و ژرفی بین "درک ارادۀ خدا" و "اعتماد به نفس" وجود دارد. باید از خود پرسید، آیا عدم اشاره به فرزندان رسولان مسیح، در کتاب مقدس پیام و یادآور یک حقیقت و آموزه برای کلیسا (خصوصا کلیسای بی در و پیکری مانند کلیسای ایرانی) را دارد؟ 

 

 

It is fitting, then, not only to be called Christians, but to be so in reality; as some, indeed, give one the title of bishop, but do all things without him. Such men seem to me not to be possessed of a good conscience, seeing that they are not steadfastly gathered together according to the commandment

  Ignatius of Antioch  -

-

 

 

رامسین ساورا