چند نفر از شما احساس می کنید که عیسای مسیح رفیق شما است؟

پس از مهاجرت به غرب و ملاحظۀ بازار آشوب مذهبی آن، مانند هر نظاره گرِ نکته سنج متوجۀ بسیاری از خصلت های رایج در بین کشیشان و واعظین ایرانی شدم. در یک جمله می توان گفت، استفاده و نسخه برداری از سخنان و روش های واعظین لیبرال و پرجذبۀ غربی (خصوصا کرزمات) یکی از ابزار آنان بود. واعظین انگلیسی زبانی که رفتار و کلام آنان شنوندگان و بینندگان را تحت تاثیر قرارمی‌داد. خصلتی که شامل حال واعظین و کشیشان برخی از فرقه های پروتستان است. رفتاری که سخنان و حتی پیام آنان را زیر سوال می برد، چه بسا که با گذشت زمان برخی از شنوندگان، احساسات و سیاست آنان را محور گفتارشان نمی یابند. آنچه که به خطاء وعظ نامیده شده و می شود،  اما تنها یک سخنرانی احساسی و فاقد روح است. 

هدف از نگارش این مقاله اشاره به خطای گفتاری برخی از کشیش (یا کشیشانی) است که سهواء شخص اول و دوم تثلیث اقدس را رفیق خود قلمداد کرده اند. جماعت غریبی که قدم از آن هم فراتر گذاشته و چنین تفکر نادرستی را به جماعت پیرامون خود القاء می کنند. این تعلیم نتیجۀ یک خطای تفسیری نیست، چرا که مفاهیم مطرح شده عاری از هر گونه تفسیر (Exegesis) بودند. عبارت و گزارۀ اشتباه، "خداوند رفیق شما است،" یا "عیسای مسیح رفیق من است" اختراع تازه ای نیست. سال های متمادی است که صدها شبان و واعظ غربی اذهان شنوندگان خود را با چنین کلمات و عباراتی مشغول و متاثر ساخته اند. بی تردید برخی در مخالفت با نویسنده به دوستی ابراهیم با خداوند در کتاب زیبای اشعیا اشاره خواهند کرد. در این آیه چنین می خوانیم، "امّا تو ای‌ اسرائیل‌ بنده‌ من‌ و ای‌ یعقوب‌ كه‌ تو را برگزیده‌ام‌ و ای‌ ذریت‌ دوست‌ من‌ ابراهیم‌،" (اشعیاء 41 : 8)، یا برخی با اشاره به کتاب دوم  تواریخ به آیۀ مشابه ای اشاره کنند، "آیا تو خدای‌ ما نیستی‌ كه‌ سكنه‌ این‌ زمین‌ را از حضور قوم‌ خود اسرائیل‌ اخراج‌ نموده‌، آن‌ را به‌ ذریت‌ دوست‌ خویش‌ ابراهیم‌ تا ابدالا´باد داده‌ای‌؟" (دوم تواریخ 20 : 7).

آیا ابراهیم دوست خداوند نبود؟ و دیگران با اشاره به کتاب یوحنا به کلام عیسای مسیح اشاره کنند، "دیگر شما را بنده نمی‌خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش می‌کند نمی‌داند؛ لکن شما را دوست خوانده‌ام زیرا که هرچه از پدر شنیده‌ام به شما بیان کردم." (یوحنا 15 : 15). پاسخ به این عزیزان ساده است. بله! خداوند ابراهیم را دوست خواند، خداوند شاگردان و رسولان خود را دوست خواند. اما، آن چه که سخنران از آن غافل است، عدم آشنایی با مفهوم دوستی (φίλος) در کتاب مقدس است. ژرفای خطای ایشان آن قدرعمیق است که در گذری نابهنگام و ناهنجار بدون تشریح مفهوم دوست آن را به واژۀ رفیق تبدیل میکند. در این مقالۀ کوتاه، تلاش خواهیم کرد به مفهوم دوستی (نه رفاقت) با خدا بپردازیم.

در قرن حاضر،  گذشته از جماعت غیر روحانی- گویی حتی کشیشان و واعظین خدای دیگری را وعظ می کنند. مزمور 47، یادآور یک حقیقت است، در این مزمور می خوانیم "زیرا خداوند متعال و مهیب است و بر تمامیِ جهان خدای بزرگ." (مزمور  47 : 2). آنچه که سبب نگرانی و هراس نویسنده (و برخی از خوانندگان) است، کاربرد دائم این بخش از مزمور برای پرستش است، پرستشی احساسی و انسانی بدون مشاهده و درک صحیح این فصل توسط اشخاصی تحت عنوان "رهبران پرستش" در کلیسای ایرانی است، رُل و وظیفه ای ابداع شده با معیاری نو منطبق با  تفکر جماعات اونجلیکال مدرن غربی که کلیسای ایران به عادت دیرینۀ خود مقلد آن است.  ریشۀ این عارضۀ کلیسایی در دو گزارۀ ساده خلاصه می شود:

(1) عدم آشنایی کلیسای ایرانی با آموزۀ خداوند
(2) فقدان درک آموزۀ انسان

ژرفای این انحراف الهیاتی محدود به قشر غیر روحانی نیست، بلکه بخش اعظم واعظین  را شامل می شود. عدم آشنایی با صفات خداوند از یک سو، و فقدان آشنایی با ذات انسان از سوی دیگر دو المان بازدارنده در ساختار کلیسای ایران هستند. سخنران در بخشی دیگر از سخنان خود می گوید، "خدایی که نمی کشد، خدایی که نمی زند، خدایی که تهدید نمی کند، هللویا!" 
 
 

محبت خداوند، یا محبتی مبتنی بر معیارهای انسانی

خداوند محبت است. اما، کشیشان امروزی کدام محبت، کدام خداوند، کدام کتاب مقدس را موعظه می کنند؟ 
آیا خداوند عبرانیان نجات یافته از مصر را در بیابان به مجازات مرگ محکوم نکرد؟ (خروج 32 : 26 تا 28)
آیا آن یهودیان رهایی یافته در بیابان توسط مارهای سمی تنبیه نشدند، برخی مردند و برخی بعد از توبه و نگاه به مار برنجی نجات نیافتند؟ ( اعداد ا1 : 6)
آیا خداوند پسرانِ هارون، ناداب‌ و ابیهو  کاهنان و رهبران قوم آیندۀ یهود را در حضور خود نکشت؟ (لاویان 10 : 1 تا 2)  
آیا خداوند  ایلی (کاهن) خادم خود و خانواده اش را تهدید نکرد؟ (اول سموئیل 3 : 11 تا 14). "زیرا به او خبر دادم كه من بر خانۀ او تا به ابد داوری خواهم نمود به سبب گناهی كه میداند، چونكه پسرانش بر خود لعنت آوردند و او ایشان را منع ننمود."
آیا خداوند نسل ایلی کاهن خود را منقطع نساخت ؟ (اول سموئیل 2 : 31). "اینك ایامی میآید كه بازوی تو را و بازوی خاندان پدر تو را قطع خواهم نمود كه مردی پیر در خانۀ تو یافت نشود."
آیا پسران ایلی، آن روحانیان کاذب اسرائیل، در جنگ با فلسطین به ارادۀ و مشیت خداوند کشته نشدند؟(اول سموئیل 4 : 11 تا 12)
آیا خداوند اعضای کلیسای اولیه را محکوم به قتل نکرد؟ (اعمال رسولان 5 : 3 تا 10)
آیا تهدید و خشمی از سوی خداوند به بشریت امروزی ابلاغ نشده؟ "و آوازی بلند شنیدم که از میان قدس به آن هفت فرشته می‌گوید که بروید، هفت پیاله غضبِ خدا را بر زمین بریزید." (مکاشفه 16 : 1)

پرسش ساده برای کشیشان و جمعیت قابل توجهی از مسیحیان امروزی این است، "از کدام خدا، از کدام مسیح، و از کدام کتاب مقدس موعظه می کنید؟" خبر خوش، بدون خبر بد مفهومی ندارد.  چرا مانند دلالان و فروشندگان رنگ و لعاب به مسیحیت زده اید؟ آیا هنوز فکر می کنید که خدای عهد عتیق با خدای عهد جدید تفاوت دارد؟ حاشا! خدای عهد عتیق، همان عیسای مسیح است. مفهوم "رفیق بودن با خدا" از کدام منبع برخاسته شده؟ آیا از تیتر موعظه های غربی "God is my buddy" نمونه برداری و تقلید نشده؟ البته که از آن ساخته و پرداخته شده است. 


در دورۀ نابسامانی از تاریخ کلیسا زیست می کنیم. دوره ای که کلیسای اونجلیکال مدرن با اختراع و ابداع تعالیم جدیدی به دور از هر گونه اصول کتاب مقدسی انسان را محور تعریف می کند، تعالیم و فرضیه هایی که برای خشنود سازی انسان به کار میروند. واعظ می گوید،"خدا رفیق من و توست"، عضو کلیسا یا هوادار فریاد میزند، "رفیق شکرت می کنم".  به یاد دارم، خادمان دیگری کاذبانه بارها (باز هم به تقلید از واعظین روانکاو غربی) فریاد زده اند، "با دعای ما خداوند به حرکت و در جهت نیاز ما عمل می کند"، عضو ساده لوح کلیسا در ذهن خود خداوند را دستگاه فروش خودکار تلقی می کند که با واریز کردن سکه ای (دعایی خودخواهانه) در انتظار برآورده شدن آرزوهای شخصی و انسانی خود است.   این چالشِ ورای تفسیر شخصی ایمانداران است.  

چرا که ایمانداران نیستند که باید سنگِ آسیابی به گردن خود ببندند. معضل، خطری است که کشیشان امروزی موجب آن  هستند  و بواسطه آن کلیسای ایرانی را نیز به مخاطره انداخته اند.   صحبت از آن تفسیر و تعبیر ساده لوحانه ای است که برخی یا بهتر است بگوییم  (اکثریت) آنان به جماعت هر یکشنبه ارائه می دهند. این جماعتِ به اصطلاح تراز اولِ کلیسای بیمار ایرانی، رفتاری  متفاوت  از کودکی خردسال  که با خمیر بازی می کند ندارند. برای اجرای پروسۀ تفسیرکاذب کافی است واژگان خاص مذهبی را به همراه کتاب مقدس مانند خمیر آن کودک را در دستان خود قرار دهند. سپس هر شکل و شمایلی را بر مبنای نیاز آن روز (سیاسی، مدنی، اجتماعی)،  یا احساسات خود و یا شنوندگان را تحت عنوان موعظه اعلام کنند. 

این جماعتِ کشیشان به جای پرداختن و غرق گشتن در کلام خداوند به عنوان تنها منبع و گنجینۀ حقیقت در جستجوی دریافتِ وعده، آزادی، شفاء، برکات و تعلیم  فلسفه و اصول روانشناسی انسانی هستند. واژگان و عباراتی  که فاقد هر گونه ربط  و ریشه ای در متن هستند، و به  کذب آن را موعظه و پیام خداوند اعلام می دارند. حال آنکه پولس رسول موعظه حقیقی  را چنین به ما معرفی می کند. او در رسالۀ خود به کلیسای قرنتس می نویسد:

 "چونکه یهود آیتی می‌خواهند و یونانیان طالب حکمت هستند. لکن ما به مسیح مصلوب وعظ می‌کنیم که یهود را لغزش و امّت‌ها را جهالت است." (اول قرنتیان 1 : 22 تا 23)

امروز یک فرد ایرانی، شفاء، برکات مالی، موفقیت تحصیلی، امکان مهاجرت، سقوط  رژیم اسلامی و هزاران تقاضای مادی دیگر را خواهان است، و کشیشان ایرانی (تنها برای خشنود سازی انسان) وعدۀ دروغینی را در جهت آن خواسته ها  می دهند. اما، به مسیح مصلوب وعظ نمی کنند. عبارت "خداوند رفیق من و تو است،" انجیل راستین را تبدیل به ابزاری برای تعریف و ساخت خدایان با مدل های مختلف و سلیقه های شخصی می کند. ابزاری که علاوه برانحراف ایمانی اعضای کلیسا، تاثیر مخربی بر کلیسای مسیح می گذارد. به عبارتی روشن تر، عبارت یا آموزۀ غیر مسیحی «عیسای مسیح رفیق شماست»  ادعایی قویا نادرست برای تسلی روانی شنوندگان است. این خدای ساختگی و مهربان به عنوان داروئی برای مقابله با المان های ناگوار، تلخ ، و دردهای عاطفی شما عمل می کند. اما چنین تعلیم و آموزه هایی قویا با کتاب مقدس در تناقض هستند.  این تعالیم (پسمانده  کلیسای قرن بیست) تنها با یک هدف به کلیسای سرگردان امروز القاء می شوند و آن زدودن اذهان از ویژگی های انجیل چون گناه، قضاوت، کفاره، توبه، قدوسیت و یادآوری عدالت خدا، خشم خدا، و جهنم و آن ناآرامی ابدی هستند.
جملۀ "چند نفر از شما احساس می کنید که عیسای مسیح رفیق شما است؟" حاوی چندین کلمۀ کلیدی است که بخش عمدۀ تعالیم و آموزه های مدرن کلیسا گردیده است و آن "احساس" است. احساس شما، نقطه نظر شما، درکِ و خواستۀ شما، برداشتِ شما، آیندۀ شما، موفقیت و خوشی شما، نفعِ شما، برکتِ شما، زندگیِ شما، و شفای شما همه و همه در احساس شما نقطۀ مشترکی دارند. 


مقایسۀ چنین گزاره ای با تعلیم عیسای مسیح چه نقطۀ مشترکی دارد؟  "آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت، اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید خود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته، از عقب من آید.  زیراهر کس بخواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک سازد؛ امّا هر که جان خود را بخاطر من هلاک کند، آن را دریابد.  زیرا شخص را چه سود دارد که تمام دنیا را ببرد و جان خود را ببازد؟ یا اینکه آدمی چه چیز را فدای جان خود خواهد ساخت؟" (متی 16 : 24 تا 26)

چرا عیسای مسیح در آیۀ فوق نقطه نظر احساسی شنونده را طالب نیست؟ پاسخ ساده است. برای یک مسیحی متابعت از مسیح، نیازی به احساس ندارد، در واقع برای برداشتن صلیب، احساس شما عامل بازدارنده برای  فرمانی است که عیسای مسیح به شما می دهد.  احساس شما، قویا شما را به نجات جان خود تشوق می کند و این  در تناقض با آن چیزی میباشد که عیسای مسیح شما را به آن خوانده است. احساس شما، سود شما را خواهان است، احساس شما جهان پیرامون آنچه دیدنی و نادیدنی است را برای شما وعده می دهد. احساس شما فداکاری شما را امری مضر می یابد.  پس آیا می توان پرسید، "چند نفر از شما احساس می کنید که مسیح را باید متابعت کند؟، آیا احساس می کنید باید صلیب را برداشته و جان خود را بدهید؟" بالطبع، پاسخ منفی است.  

در حالی که انجیل و پیام راستین آن منجر به شکوفائی ذهن ایماندار می شود تا مسیح (شخص دوم تثلیث اقدس) را تنها گوهر و گنجینۀ زندگی بشماریم، برای او ارزش قائل شویم چنان که ازهر نفع دنیا  دست کشیده و او را مقدم بر همه چیز  در زندگی  شماریم. نام خداوند را پست کرده اید، نام پسرِ خداوند، و روح مقدس خداوند را بازیچه های احساساتی کلیسای خود کرده اید.  خداوند از هارون و ایلی نگذشت، آیا از شما خواهد گذشت؟

 

تفسیر یوحنا 15 : 15

"دیگر شما را بنده نمی‌خوانم زیرا که بنده آنچه آقایش می‌کند نمی‌داند؛ لکن شما را دوست خوانده‌ام زیرا که هرچه از پدر شنیده‌ام به شما بیان کردم."

روشن است که شاگردان عیسای مسیح برای ارتقاء به مقام دوستی با خداوند تلاشی نکرده بودند، به همان گونه که برای نجات عملی را انجام نداده بودند. شاگردان، خادمان عیسای مسیح بودند اما خداوند مقام آنان را به "دوست" ارتقاء داد. هر دانش آموز کتاب مقدس با این حقیقت آشناست که مقام و رتبۀ خادم ( δοῦλος یا עֶ֫בֶד ) رتبه و مقام ارزشمندی از کتاب مقدس بوده است. نسبت دادن واژۀ دوست به شاگردان همراه با تعجب و شگفت بود چرا که تنها ابراهیم دوست خداوند خوانده شده بود. یعقوب رسول در رسالۀ خود به این حقیقت اشاره می کند، "و آن نوشته تمام گشت که می‌گوید، ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید، و دوست خدا نامیده شد." (یعقوب 2 : 23). آنچه که اینک شاگردان را دوست می ساخت به اشتراک گذاشتن حقیقت خدای پدر با آنان بود. همانگونه که نجات شاگردان نتیجۀ عمل انسانی نبود، اینک ارتقاء به مقام دوستی فارغ از هر گونه تلاش، نیت، یا خواست درونی شاگردان بود. 

امروزه آنچه که بر بسیاری از خوانندگان یوحنا 15 روشن نیست، ظرافت و مفهوم زبان کاربردی قرن اول (از نقطه نظر زبان شناسی) در متن است. به زبان ساده، سوءدرک و سوءتعبیری که خوانندگان قرن حاضر از متن فوق برداشت می کنند. برخلاف زبان بشر قرن حاضر عبارت "دوست" اشاره به یک رابطۀ دوطرفه ندارد. گرچه متن حاضر بر خوانده شدن  شاگردان به عنوان دوست شهادت می دهد، اما، آنها مسیح را همواره تحت الگویی ثابت و مطابق با کتاب مقدس خداوند و  آقا خطاب می کنند. الاهیدان عهد جدید دانالد کارسون (D. A. Carson) پیرو آیۀ اخیر چنین می نویسد، "در هیج بخشی از کتاب مقدس خدای پدر و عیسای مسیح هرگز به عنوان دوست مورد اشاره قرار نگرفته اند. این به مفهوم لغو و باطل شدن آن خطاب نیست. اگر می باید معیار دوستی را اکیدا بر مبنای میزان محبت سنجید، گناهکار (تمام بشریت) قادر به یافتن دوستی نیکو و راستین تر از خداوند و پدر خداوند ما عیسی مسیح نخواهد بود. اما، در این متن اشاره ای به دوستی دوطرفه و متقابل از نوع بشری آن مورد بحث نیست، چرا که چنین رابطه ای منجر به تحقیر خداوند می شود."

ایمانداری که رابطۀ دوستی خداوند را در قالب و هم وزن با مشارکت دو انسان تصور کرده در خطر توهین به شخص خداوند است. دوستی با خداوند، هدیه ای منحصر و غیر قابل قیاس با ارزش و فاکتور های انسانی از سوی آن قادر مطلق است. در این رابطه شخص ایماندار(در هر مرحله ای) فاقد هر گونه حق و برابری با خدای زمین و آسمان است. او پادشاه و ایماندار، یک غلام است. پادشاهی که از روی فیض (بخشش غیرقابل درک برای ایماندار) ما را دوست خواند. اما، رفیق حاشا! 

در خاتمه، مقاله را با نقل قول زیبایی از دیوید اف. وِلز به اتمام میرسانم، "ناپدید شدنِ الهیات از بطنِ کلیسا، در راستای تلاش رهبران امروزی قابل پذیرش نیست. چالشی که اثبات آن نیز آسان نیست. در جهان اونجلیکال،  پرستش و عبادت تبدیل به یک امر تهی، اما رایج شده است. پرستش و عبادتی مبتنی بر اصول روانشناسی (Therapeutic preaching) که در آن خداوند به شباهت مخلوق خود در آمده است."
 

 

#نداگر