ابزار لحن و احساس
قبل از اینکه بپرسید، باید بگویم که این ابزار هیچ ربطی به روانشناسی و این حرفها ندارد!
سی. اس. لوئیس، استاد دانشگاه آکسفورد که مجموعهی شیر، جادوگر و کمد و داستانهای کودکانۀ دیگر را نوشت، نامههای زیادی از بچههایی که کتابهایش را تحسین میکردند دریافت میکرد. یک نویسندۀ جوان تازه کار داستانش را برایش فرستاد و از او خواست نظر بدهد. لوئیس با این جواب او را راهنمایی کرد:
به جای اینکه به ما بگویی که چیزی «ترسناک» است، طوری آنرا تشریح کن تا ما بترسیم. نگو «چقدر لذتبخش است»: ما را وادار کن وقتی نوشتۀ تو را میخوانیم، بگوییم: «چقدر لذتبخش است!»
به عبارت دیگر، زبان، چیزی فراتر از انتقال یک واقعیت است. مخصوصاً شعر، قدرت تغییر احساسات ما را دارد. به این متن از حزقیال توجه کنید:
خداوند یهوه چنین می گوید: بلا هان بلای واحد می آید. انتهایی می آید! انتهایی می آید! و به ضد تو بیدار شده است. هان می آید! ای ساکن زمین اجل تو بر تو می آید. وقت معین می آید و آن روز نزدیک است روز هنگامه خواهد شد و نه روز آواز شادمانی بر کوهها. الان عنقریب غضب خود را بر تو خواهم ریخت و خشم خویش را بر تو به اتمام رسانیده... اینک آن روز هان می آید! اجل تو بیرون آمده و عصا شکوفه آورده و تکبر گل کرده است. ظلم عصای شرارت گشته است. از ایشان و از جمعیت ایشان و ازدحام ایشان چیزی باقی نیست و در میان ایشان حشمتی نمانده است. وقت می آید و آن روز نزدیک است... (حزقیال ۷: ۵- ۱۲)
اگر همۀ آنچه حزقیال میخواست انجام دهد انتقال یک گفته یا واقعیت بود، میتوانست در مصرف مرکب صرفه جویی کند و فقط بنویسد: «روز داوری دارد می آید». اما این تک جمله نمیتوانست کاملاً همان اثر را بگذارد، اینطور نیست؟ این هم یک مثال شادتر:
ای تمامی زمین خداوند را آواز شادمانی دهید
بانگ زنید و ترنم نمایید و بسرایید
خداوند را بربط بسرایید
با بربط و با آواز نغمات
با کرناها و آواز سرنا
به حضور یهوه پادشاه آواز شادمانی دهید.
(مزمور ۹۸: ۴- ۶)
اگر بخواهیم باز هم در کاغذ صرفهجویی کنیم، میگوییم: «سرودها و آهنگهای زیادی درست کنید تا نشان بدهد که شما به خاطر خداوند خوشحال هستید.»
آیا این جمله جایگزین مناسبی است؟ نه. همان معنی را می دهد، اما خالی از شور و احساسات متن اصلی است.
ابزار لحن و احساس به یاد ما میآورد که هر وقت میخواهیم کتابمقدس بخوانیم نه فقط باید به نکتۀ اصلی مطرح شده (گرچه اولویت با همین نکته است)، بلکه به چگونگی طرح آن نیز توجه کنیم. نباید به سادگی غنای ادبیات کتابمقدس را به فهرستی از عبارتهای منطقی تقلیل بدهیم؛ باید از لحن نویسنده آگاه باشیم تا خود را در تصویری که او ترسیم کرده تا تخیلات و احساسات ما را درگیر کند غوطه ور کنیم. باید به حس فوریت دوم تیموتاؤس باب ۴، غم و اندوه مراثی باب ۱، عظمت ایوب باب ۳۸، رهایی دوم سموئیل باب ۲۲، خوشی افسسیان باب ۱ را حس کنیم. شاید این کار خیلی با سبک انگلیسی ها جور نباشد، اما لازم است که گاهی با خواندن کتاب مقدس گریه کنیم و وقتی مزامیر به ما میگویند آواز شادمانی دهید، باید این کار را هم بکنیم!
بیایید به چند روش مختلفی که این شیوه به صورت عملی به کار میآید فکر کنیم. در یک داستان، غالباً جزییات هستند که به آن جسم و جان میدهند و داستان را زنده میکنند. شاید شخصیتهای خاصی را برجسته میکنند و نویسنده برای شرح موقعیتهای آنها کمی بیشتر وقت می گذارد تا ما بتوانیم با آنها همذاتپنداری کنیم.
کند و کاو!
به چهار واقعه ی ثبت شده در مرقس۴: ۳۵- ۵: ۴۳ توجه کنید. استفادۀ مرقس از جزییات چگونه به ما کمک می کند تا شدت درماندگی بشر پیش از کار عیسی را حس کنیم؟
اول سموئیل 1 را بخوانید. چگونه نویسنده به ما کمک میکند تا خودمان را در جای حنا قرار بدهیم تا وقتی خدا پا درمیانی کرد واقعاً تسلی پیدا کنیم و خوشحال شویم؟
وقتی پای شعر به وسط میآید، دنبال استفادهی از تشبیه و استعاره باشید که با استفاده از مقایسه با چیز دیگری در پی توضیح واقعیت هستند. این مثالی است از ابتدای مزمور ۲۴:
چنانکه آهو برای نهرهای آب شدت اشتیاق دارد
همچنان ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد
جان من تشنه ی خداست، تشنه ی خدای حی
که کی بیایم و به حضور خدا حاضر شوم
(آیات ۱- ۲)
نویسنده از ما میخواهد آهویی را، از قضا در یک روز گرم و احتمالاً خسته از فرار از دست صیاد، تصور کنیم. آهو خیلی تشنه است. آنقدر محتاج آب است که زندگی او به قطره آبی بسته است.
احساس انسان هم همینطور است. او شدیداً محتاج خداست و وقتی خدا دور به نظر میرسد، انسان روی لبۀ ناامیدی است و مجموعهای از استعارهها آشفتگی احساس او را خیلی موثرتر از تشریح وضعیت بالینی انتقال میدهند.
اشکهایم روز و شب نان من بود.
(آیه ی 3)
لجه به لجه ندا میدهد از آواز آبشارهای تو. جمیع خیزابها و موجهای تو بر من گذشته است.
(آیه ی 7)
دشمنانم به کوبیدگی در استخوانهایم مرا ملامت می کنند...
(آیه ی 10)
اشعیا از نگاهی احساسی دیگر صحنهای را توصیف میکند که شاید بتوان در کارتون والت دیسنی سراغش را گرفت. این وقتی اتفاق میافتد که او در تلاش است حس شگفتی از آیندهای که خدا آن را برای قومش مهیا کرده انتقال دهد:
زیرا که شما با شادمانی بیرون خواهید رفت
و با سلامتی هدایت خواهید شد
کوهها و تلها در حضور شما به شادی ترنم خواهند نمود
و جمیع درختان صحرا دستک خواهند زد
(اشعیا ۵۵: ۱۲)
آیا لحن و احساس این عبارات را حس کردید؟ از یک نگاه دیگر هم میشود به این موضوع نگاه کرد؛ میتوانید بپرسید اگر میخواستید فیلمی از این موضوع بسازید چه نوع موسیقی متنی برای آن انتخاب میکردید؟ آیا از تک ساز غمانگیز ویلون در فیلم «فهرست شیندلر» استفاده میکردید یا از صدای ترومپت؟ یا چیزی مثل آواز «چه دنیای عجیبی است» اثر لویی آرمسترانگ؟
مثال عملی
کتاب هوشع اینطور شروع میشود:
ابتدای کلام خداوند به هوشع. خداوند به هوشع گفت برو و زنی زانیه و اولاد زناکار برای خود بگیر...
(هوشع ۱: ۲)
خیلی سریع و خلاصهوار موضوع بیان شده! اما وقتی کمی مکث میکنیم و به آن فکر میکنیم، خیلی وحشتناک است! «هوشع! از تو می خوام با یک فاحشه ازدواج کنی. زنت با این و اون رابطه خواهد داشت و به تو خیانت میکند.»
حدس زدن جواب هوشع کار سختی نیست: «خدایا، آخه چرا؟ من میخوام زنی داشته باشم که منو دوست داشته باشه و بهم وفادار باشه! چرا منو توی این موقعیت میزاری؟»
جواب خدا در نیمۀ دوم آیه داده شده:
زیرا که این زمین از خداوند برگشته سخت زناکار شده اند.
(هوشع ۱: ۲)
خدا میگوید: «هوشع. میخوام ازدواج تو نمایش رابطۀ من با قومم باشه. میخوام مردم بیان و به ازدواج تو نگاه کنن و از خودشون بپرسند: ”هوشع، چرا با زن فاحشهای مثل این ازدواج کردی؟“ و تو به آنها بگی: ”چون این مثل رابطهی خدا با شماست. شما در رابطهتون با خدا از لحاظ روحانی زنا کردید“».
اسرائیل رابطه ی منحصر به فردی با خدا داشت. او خدای آنها بود، آنها قوم او بودند . آنها متعلق به او بودند. اما هوشع در ادامه به ما میگوید که چطور قوم اسرائیل خدایان دیگر را پرستیدند و از لحاظ روحانی با شخص دیگری همبستر شدند.
اگر بخواهیم از لحن و احساس حرف بزنیم، این یکی از قابل توجه ترین استعارات کتابمقدس است، مخصوصاً وقتی که به صورت فردی در زندگی هوشع به نمایش د ر آمد. ساده است که گناه را فقط شکستن بعضی قوانین انتزاعی بدانیم اما هوشع به ما می گوید که گناه بسیار شخصی تر از آن است. به زبانی دیگر، خیانت به شوهر الهی است. ( مقایسه کنید با دوم قرنتیان ۱۱: ۱- ۳).
خدا را شکر که هوشع اینجا مطلب را قطع نمی کند! استعاره چند باب بعدی هم ادامه پیدا میکند:
و خداوند مرا گفت بار دیگر برو و زنی را که محبوبۀ شوهر خود و زانیه میباشد، دوست بدار چنانکه بنی اسرائیل را دوست میدارد با آنکه ایشان به خدایان غیر مایل میباشد و قرصهای کشمش را دوست می دارد.
(هوشع ۳: ۱- ۲)
حالا به نظر میرسد زن هوشع با مرد دیگری رابطه دارد، اما خدا به او می گوید که او را برگرداند. باز تصور احساس هوشع سخت نیست! می توانید تقریباً صدای او را بشنوید که میگوید: «اما خدا جون! اون خیلی منو عذاب داده، دوست داشتنش دیوونگیه!»
می توانید عکسالعمل خانواده و دوستان هوشع را هم تصور کنید: «هوشع، داری چیکار میکنی؟ بعد از اون همه بلایی که سرت آورد، میخوای برش گردونی! باورمون نمیشه!»
اما یک بار دیگر دلیلی وجود دارد: «(او) را دوست بدار چنانکه خداوند بنی اسرائیل را دوست می دارد با آنکه ایشان به خدایان غیر مایل می باشند» (هوشع ۳: ۱) به عبارت دیگر، هوشع به دوستانش جواب میدهد و میگوید: «شما راست می گین. دوست داشتن یک فاحشه حماقته، دیوونگیه. اما این احساسیه که خدا نسبت به شما داره. علی رغم همه ی گناهانتون، اون شما را با محبتی باورنکردنی و دیوانه وار، دوست داره.»
در بالا اشاره کردیم که باید گاهی در حین مطالعۀ کتابمقدس گریه یا شادی کنیم. وقتی محبت شگفتانگیز خدا را علی رغم زنای روحانی وحشتناک ما، نسبت به خود می بینیم، شاید اینجا باید هر دو کار را انجام بدهیم. همانطور که پولس رسول گفت: «لکن خدا محبت خود را در ما ثابت می کند از اینکه هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم مسیح در راه ما مرد» (رومیان ۵: ۸).
نویسندگان: سچ و بینان
برگرفته از کتاب «کند و کاو» چاپ انتشارات جهان ادبیات مسیحی